نوشته : محمد مهدی « بشیر»
پدر و رهنمای من
امروز جمعه دوم قوس سال
۱۳۸۶ برابر
است با ۲۳
نوامبر ۲۰۰۷ مصادف است با بیست و ششمین سال وفات پدرم شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی شخصیت فرهنگی، ادیب، شاعر، نویسنده، مؤرخ، محقق، منجم،
طنز نویس و در نهایت یک خدمتگار صدیق فرهنگ با شکوه وطن عزیز ما افغانستان .
استاد بشیر هروی با وصف اینکه تعدادی کتب چاپ
شده از خود به یادگار گذاشته ولی تعدادی از آثار شان به علت استغنا، تواضع و عدم
دست و پا زدن به هر در و مقام، ضعف بضاعت مالی شخصی، کم توجهی حکومات سابقه به
انتشار فرهنگ و سر انجام بعلت به درازا کشیدن جنگ و
مصیبت ها در وطن و با ورود به اصطلاح
مجاهدین به کابل و شروع جنگهای تنظیمی و چور وچپاول خانه ها و ادرات دولتی و به یغما بردن آثار
فرهنگی توسط بعضی از این بی فرهنگها، تعدادی از نوشته های پدرم مانند هزاران آثار تاریخی
و فرهنگی کشور ما یا به سرقت رفته و یا
هم توسط این دشمنان
فرهنگ مردم سوختانده شده و تعدادی هم شاید به همان شکل دستنویس
نزد بعضی از فرهنگیان کشور ما موجود باشد و یا صرفآ به شکل پا ورقی ها در مجلات
کشور به چاپ رسیده که استفاده از .آن برای پژوهشگران آینده خالی از
اشکالات نمیباشد
شاید فرهبخته گانی از جمله دانشمندان و یا دوستان و اراتمندان دانش دوست پدرم در گوشه های مختلف جهان و یا در داخل
افغانستان روزی به چاپ آثار چاپ نا شده شایق گردند .
باید به عرض برسانم که خوشبختانه تنها یکی
از کتاب های پدرم بنام " اندیشه های عرفانی پیر هرات " نزدم موجود است که اگر خدا
بخواهد در آینده نزدیک به نشر مکمل آن از
طریق این سایت خواهم پرداخت و متاسفانه هیچ
نوع اثر چاپی و یا قلمی دیگر از مرحوم استاد بشیر نزد من نیست و اگر عزیزان محترم همجو آثاری از استاد بشیر
در اختیار داشته باشند ، امید است این سایت را کمک کنند و بنام ارسال کننده آن نشز خواهم
کرد .
شاد روان استاد علی اصغر بشیر چون بیشتر وقت خویشرا صرف
مطالعه، تحقیق و پژوهش و سرودن و نوشتن میکردند، بنا بر آن به صورت طبعیی، طوریکه خصوصیت حیات فردی دانشی مردان جهان است، وقت شان بیشتر در میان دوستان محقق و ادب دوست می گذشت و من شکی
ندارم که در باره مقام علمی وی، آثار شان
و خاطرات حیات فرهنگی وی، دانشمندان وطن و ادیبان محشور با وی معلومات بیشتر
دارند تا ما اعضای خانواده و یا سایر خویشاوندانش .
اما بر خود فرض میدانم تا بحیث یکی از پسران آن زنده یاد اندکی روی زنده گی خانواده گی او مکث کنم .
هر زمانی که چشمانم را می بندم و صحنه ها و برش هایی از خاطرات گذشته را در میان خانواده بخاطر میاورم فقط به این نتیجه میرسم که چه مهربان مردی بود استاد بشیر به مقابل همسرش، شوهری بود با وقار و بسیار مهربان و نهایت با توجه و
رفیق با مادرم .
پدری بود نهایت مهربان به فرزندان، بطوریکه نمیدانستیم وی دخترانش را بیشتر دوست دارد یا
پسرانش را. حتی نمیدانستیم
کدام
دختر و یا پسرش را بیشتر دوست
دارد. زیرا همه در حالات مختلف از نهایت محبت پدرانۀ او
بر خور دار بودیم . او پدر بزرگی
بود که نواسه هایش " بابا " گویان
چون پروانه ها دورش می چرخیدند. فرقی میان ما پسران و داماد هایش نبود. زبرا همسر
هر .دخترش برای او مانند فرزند خودش بود
ما به یاد نداریم که دوستی را آزرده باشد و یا
کسی که یکبار با وی آشنا شده از وی گسسته باشد.
گاهی می شنیدم که دوستانش در غیاب وی تبصره میکنند
و میگویند، عجیب مرد با فرهنگی است. چه بپرسی که عالمانه جواب ندهد. اشعار شعرای جوان را تصحیح میکرد، جوان دیگری را تعلیم میداد که چگونه طنز بنویسد و
خصوصیت طنز چیست، با دیگری در باره آیات قرآنی بحث میکرد، از تاریخ و نجوم به
پرسنده اش معلومات میداد. ماخذ ثقه و با ارزش را برای محقق جوانی نام میبرد تا
اثرش را تکمیل کند. در چند سالی که مدیر
مسوول چریده ترجمان بود و بنده بعد از ظهر از مکتب راسآ به دفتر
ترجمان میرفتم و صحبت های شان را با نویسنده ها، شاعران، طنز نویسان، کتابدوستان و روزنامه نگاران میشنیدم، در آنوقت نمیدانستم
که با شنیدن صحبت های شان مستقیم و غیر
مستقیم من هم آموزش می بینم. تنها سالهای بعد ازمرگ پدرم که خودم بحیث آمرچاپ،
معاون اول سکرتر مسؤول و عضو هیآت تحریر روز نامه های انیس، هیواد و مدیر مسؤول
مجله دکمکیانو انیس تقرر یافتم و با
روزنامه ها و مجلات دیگر همکاری داشتم ، داستانها و مقالاتی را نوشتم درک کردم که
انفاس پاک پدر بزرگی چون استاد بشیر هروی یار ویاور من در پیشبرد کار های مطبوعاتی منست
آری من شاید کوچکترین و کم استعداد ترین شاگرد وی باشم که کمترین بهرۀ از دانش آن بزرگمرد گرفته ام، اما باز هم سپاسگزارم از پدری چون شاد روان استاد بشیر و سپاسگزارم از خدای بزرگ و توانا که اگر
نتوانستم کمالم را به اندازه وی برسانم حداقل در قطار فرزندانش جای دارم .
محمد مهدی « بشیر »
|