گالری نقاشی
در این نقاشی اشاره به داستان است که دو زن بر سر کودکی
نزاع میکردند و هر کدام او را فرزند خود میخواند، نزاع به نزد حاکم بردند، حاکم نتوانست مشکلشان را حل
کند هر دو نشانی وسخنان درست ودقیق میگفتند از
این رو دست به دامان شاه عادل زدند .
شاه عادل ابتداء آن دو زن را فراخوانده آنان را موعظه
و نصیحت فرمود ولیکن سودی نبخشید و ایشان همچنان به مشاجره خود ادامه میدادند.
شاه عادل دستور داد تا اره ای یا شمشیر برنده
بیاورند، در این موقع آن دو زن گفتند:
یا
صاحب ادم و عالم ! میخواهی با این اره و یا شمشیر برنده چکار کنی؟
شاه فرمود:
میخواهم
فرزند را دو نصف کنم برای هر کدامتان یک نصف را بدهم !
از شنیدن
این سخن یکی از آن دو ساکت ماند، ولی دیگر فریاد برآورد:
خدا یا خدایا
! اگر حکم کودک این است که باید دو نیم شود من از حق خودم صرفنظر کردم و راضی
نمیشوم عزیزم کشته شود.
آنگاه شاه فرمود: !
این
کودک پسر توست و اگر پسر آن دیگری میبود او نیز به حالش رحم میکرد و بدین عمل راضی
نمیشد.
در این موقع آن زن هم اقرار به حق نموده به کذب
خود اعتراف کرد، و به واسطه قضاوت آن شاه
عا دل حزن و اندوه از همه برطرف گردید وبه
این ترتیب حق به حقدار رسید
نوت.
در
تصویر شاه نی بلکه ملکه است در نوشته های
مختلف لقب های مختلف ذکر گردیده این داستان بنام های امیر المومنین ..شاه عادل
...ملکه مهربان وغیره امده است
منظور همه بیان احساسی مادر است . خداوند سایه ورحمت
همه مادران را حفظ کند .
عبدالحنان
|