
|
نوشته
: پروفیسور عبدالله بختانی « خدمتګار »
|
خواب و خیال
در افق یک اختر رخشنده ای
همچو گل پاشید و پر پر گشت و رفت
یا فراز قلهء شمشاد شاد
سنبلی رویید و پر پر گشت و رفت
غنچهء امید باغ زندگی
لحظه ای خندید و پر پر گشت و رفت
یا به آب افتاد در موج مهیب
گل به دریا
دید و پر پر گشت ورفت
یا به باد گرم توفان بلا
لاله ای لرزید و پر پر گشت و رفت
در خیالم خیبر مستانه ام
جلوه گر گردید و پر پر گشت و رفت
آن نهال سرو نو بر خاسته
تا قد افراشتید و پر پر گشت و رفت
شاخه ء حسن و نشاط و خرمی
زین چمن ببرید و پر پر گشت و رفت
مظهر خوبی و آداب و خرد
رخ زما تابید و پر پر گشت و رفت
آنکه دایم با تبسم زنده بود
یک شبی نالید و پر پر گشت و رفت
در هجوم درد و در غلیان تب
لب بلب مالید و پر پر گشت و رفت
در عدم پروانه ای با سوز و ساز
جان خود بخشید و پر پر گشت و رفت
بلبلی در خیبر زخم دلم
داغ نور را دید و پر پر گشت و رفت
در فراقش جان بختانی فسرد
اشک خون بارید و پر پر گشت و رفت
جان ربود و گفت تاریخش سروش
خیبرم خوابید و پر پر گشت و رفت
زندگی خواب و خیالی بیش نیست
نوش او دانم که دور از نیش نیست
****
خدمتگار بختانی
شهر کابل ـ خیرخانه
۲۲ سبتمبر ۲۰۰۰ میلادی
|