ارسالی : مهریه
ـ محصله پوهنتون کابل
مورخ : ۲۶ ـ ۸ ـ ۲۰۱۰ م ــ کابل
تمکین
به این تمکین که ساقی باده درپیمانه میریزد
رسد تا دور ما
دیوار این میخانه میریزد
گرفتی چون پیِ مجنون ز رسوایی مرنج ایدل
که دایم سنگ طفلان بر
سر دیوانه میریزد
به یادِ شمع رخساری که میسوزد دل
زارم
که امشب بر سرم ازهر طرف پروانه میریزد
زلیخا گر برون آرد
ز دل آهی پشیمانی
ز پای یوسف زندانی
اش زو لانه میریزد
شود هر کس به کوی عشقبازی پیرو فرهاد
به روزجان فشانی خون خود مردانه میریزد
رسانی برمن ای مشاطه تا زنّار خود
سازم
ز زلف یار هر تاری که وقت
شانه میریزد
اگر سیم و زری عالم به دست عشقری افتد
شب دعوت به پیشِ پای آن
جانانه میریزد
صوفی عشقری
|