نوشته : دوکتور محمد سعید « سعید افغانی »
تاریخ نشر : ۱۰ـ ۷ ـ ۲۰۱۰ ـ میلادی
طبیب بگو مرض من چه و چاره ام چیست ؟
« قسمت اول »
مریض
... اف ... میسوزم و بالای قلب و مغزم فشار و
حملات شدید میاید ، تصور میکنم حالت
نزع
باشد.
آه ... افسوس ...
دنیا بنظرم تیره است، حتی نمیدانم چه
باید گفت ... احساس و شعورم تحت درد های
متمادی نمیتواند و ظایف خویش را بخوبی انجام دهد پس
چه باید کرد ؟
طبیب
: از چند یست که با این مرض مبتلا شده اید ؟
مریض
: سالهاست که بی علاج مانده ام .
طبیب
: شما چرا به طبیب مراجعه نه کرده اید ؟
مریض
: سراغ نداشتم و اینک بشما مراجعه کرده ام .
طبیب
: تعجب !
مریض
: یعنی شما هم علاج نمیتوانید ؟
طبیب
: بلی ! من هم ! در این مرحله چه
باید کرد ؟ مگر با این هم کوشش میکنم که حتی المقدور مسؤولیت
خویش را در مقابل شما و همنوعان د یگر خود بجا آورده بتوانم . من تعجب میکنم ؛ که شما چرا
در مراحل اولی مرض ، به تشخیص و معالجه آن
نمیپردازید.
مریض
: من گفتم ، سراغ نداشتم و اینک بشما مراجعه کرده ام .
طبیب
: معاینات لابراتوری لازم است ، باید مواد
غایطه و خون شما معاینه گردد و عکس
گیری تمام اعضای بدن شما لازم دیده میشود.
مریض
: برای فعلآ چه باید کرد ؟ آیا کدام
مُسَکِن لازم است؟ آیا شما باور دارید که تا
وقت تکمیل این نوع معاینات زنده میمانم و یا نه
؟
خیر
؛ آیا شما یقین دارید که لابراتور های شما
صحیح است و وسایل معاینات شما مواد غایطه و خون
مریض را بخوبی تشخیص کرده میتوانند ؟
آیا
شما باور کامل دارید که عکس گیری مریض بطور
صحیح و درست کرده میشود و نتیجه
را یقینی معرفی میکنند و یانه خیر؟
طبیب
: من به
دوا های مُسَکِن شدیدآ مخالف میباشم ! میخواهم علاج اساسی باید کرده شود ؛ زیرا
استعمال دواهای مسکن اگر چه علاج فوری
است، مگر با آنهم مقاومت مرض را شدیدتر میسازد.
بلی
! من مسکن را در حالت خطر با اندازه ضرورت طرفدار
میباشم ؛ مگر نباید دوا های مُسَکِن را بدون ضرورت
استعمال نمود .
مریض
: شما گفتید که آیا شما باور دارید که تا وقت تکمیل این نوع معاینات زنده
میمانم و یا نه خیر ؟
جواب
: باید
مایؤس نباشید ! زیرا یکی از نام های
مرگ ، مایؤسی هم است و شما از طبیب همینقدر امیدوار باشید
که او وظیفه اساسی خویش را بصورت درست انجام دهد .
بلی
: حق دارید که معاینات شما باید وقت طولانی
را دربر نگیرد و آنانیکه با این نوع معاینات موظف
اند ، باید وظایف خویش را بدرستی انجام دهند و... وظیفه من
همینقدر است که با آنها نیز توصه نمایم !
من
باور دارم که شکایت شما تا حدی هم بجا ست ، مگر با
این هم مایوس نباشید و اگر به مقابل
شما دیگران وظایف خویش را بخوبی انجام ندهند
، حتمآ به مشکلات مواجه شدنی اند .
مریض
: من بشما مراجعه کرده ام و شما
به دیگران ! آنانیکه شما آنها را از
من خوب تر میشناسید حواله میدهد ! توصه های شما قابل قدر است ، مگر کاشکی تنها توصه های شما با آنها تاثیر وارد میکرد.
درست
است باید هرکس وظایف
خویش را بشناسد ؛ مگر فعلآ در شرایط موجوده وظایف خویش را نمیشناسند
، پس چاره چیست و چه باید کرد؟
اینکه
گفتید که « اگر آنها وظایف خویش را بخوبی آنجام ندهند
حتمآ به مشکلات مواجه شدنی اند » نه فهمیدم ! یعنی چطور ؟؟
طبیب : معلوم
میشود که اعصاب شما تحت مرضیکه شامل حال شما
است گیر آمده ، مگر با این هم غنیمت است که حوصله مجادله
را بکلی از دست نداده اید ، بنآ امید است که وضع کنونی را مبدل
سازید. ولی ؛ شرط این است که بر نصایای
اطبآ مجرب عمل کنید ، من میدانم که اوضاع اجتماع نورمال
نه بوده و خشکی هوا و قلت مواد اولیه تشنج افکار
را بعمل آورده و بی نظمی حیاتی حکمفرماست !
بلی
؛ چنان بی نظمی که مثال آن دیده نمیشود ، بر صدای
مخلصانه در این مرحله تاثیری مثبت را با
آسانی پیدا نمیکند .
بلی
؛ چنان بی نظمی که اگر
جلوگیری عاملانه از آن کرده نشود
، خطر شدید اجتماعی از آن حتمآ متصور است و متأسفانه اکثرآ آوازهای
اصلاحی هم به مثل تیل پطرول است و لمبه ها
را تقویه میگرداند .
خود
سری با اندازه آخر رسیده
و جارو جنجال زیاد مردم
منجربه فیصله های عقده دار گردیده، شعوری است بی نتیجه و درمانی
است بی سود و بی فایده ، مگر با این همه چه باید
کرد ؟
بفکر من مایوسی خطاء است ! بلکه باید مجادله عاقلانه
بمیان اید و مریضان دردهای اجتماعی و حیاتی باید در بین خویش به
فیصله عاقلانه متوصل شوند ، اگر چه من باور دارم که اگر
اطبا وظایف خویش را به خوبی انجام ندهند حتمآ به مشکلات مواجه
شدنی اند .
بلی
: باور کنید که حساب و کتاب آمدنی است ، این محاسبه
را تاریخ نشان داده و جریان حیات به اثبات رسانیده که مجرمین اجتماع آخر
به کیفر اعمال خویش رسیده اند . جبر تاریخ حتمآ تغیر و تبدیلی را بمیان
میاورد و جریان بی نظمی ها آخر به خود پایانی
دارد .
باور کنید ؛ آنانیکه دیده و دانسته اوضاع را تیره
ساخته حتمآ در آتش در داده گی خویش بریان خواهند
گردید ،
شما یقین کنید که من میدانم شما بمن مراجعه کرده
اید و از من امیدی دارید.
مگر
من هم از شما امید دارم که شما را بدیگران حواله
میدهم و آن عبارت از این است که شما دیگران را حتمآ وادار به مقاومت و به
صبر و عاطفه سازید و اگر شما در مقابل
تباه کاران مقاومت نمیکنید ، پس باید امید نداشته باشید
که چاره اساسی مرض شما به میان آید .
شما باید ملتفیت باشید که
اگر علاج اساسی تیره گی هوا، بشکل اساسی کرده نشود حتمآ
سلسله حیات خود را خاتمه خواهند دهید ، پس چاره
اساسی همین است که از همه اولتر مریضان باید به
علاج اساسی خویش یپردازند و اطبآ را مجبور سازند که در وظایف محوله
خویش سهل انگاری و اختلاس نه نمایند .
مریض
: بلی فهمیدم که شما به
من چه نوع توصیه می
فرماید ، مگر توصیه شما احتیاج به مجادله طولانی
دارد و این مجادله باید در فکر مریضان اجتماع تولید شود ، ولی ؛ نمیدانم که مسوولیت
تولید کردن این احساس بدوش کی خواهد بود ؟
طبیب
: مسوؤلیت پیدا کردن شعور نسبت به اجتماعی ، بدوش آنانی
است که توان و قدرت بدست دارند و از صلاحیت و خدمات شایان خویش
لاف میزنند و عقول ساده را فریب داده و با این
همه بی نظمی ها به عیاشی خود ادامه میدهند .
شما
خود متوجه حال گردید
که اوضاع اجتماع ما چطور است ؟ این مردم بیچاره محتاج به لقمه
نان و در حالت تشنگی به امید آب آشامیدنی زلال
را ، آب تصور میکنند .
این
مردم مظلوم همه قوا و استعداد های ملی و بشری
را از دست داده قادر نیستند که از منابع ثروتی خویش
مستفید گردند ، پس چاره چیست و چه باید کرد ؟
آه و فریاد سودی ندارد ، زیرا ؛ عواطف
به مقابل اظهار فریاد معافیت پید ا کرده ، منطق و استدلال چلش ندارد . در مردم حوصله مطالعه و شنیدن نیست و اصحاب قدرت بدست اوردن قدرت و با حمایه آن را
از راه منطق و استدلال به هیچ کاری نمیدانند ، چنانچه
قدرت بدست یک عده یی محدود ارتجاع پسند و بوالهوسان افتیده و
آنها اهلیت و کفایت هیچ ندارند .
از قواره ها و
سیما مردم و از مطالعه نبض
اجتماع معلوم میشود که هنوز هم اقدام با اصلاحات
اجتماعی در کله های پخته و با تجربه سراغی ندارد و اکثر
شخصیت های کاذب به مقدرات مردم بازی طفلانه مینمایند و اگر واقعآ حرکت اصلاحی و ارتقای مدنظر باشد و
محاکمه واقعی مرتکبین تیره گی این اوضاع بمیان آید
، زیرا این معلول مولد تخریبات سالیان
دراز بیکاری و بی کفایتی بوده که علتش عده یی
از مجرمین غیر قابل العفو میباشد .
به
یاد دارم و فراموشم نمیشود که بار ها با یکی از بوالهوسان
مقتدر صحبت داشتم و من همیش با او از احوال مریضان
اجتماعی خویش نالش میکردم ، مگر در نتیجه بجای اینکه
به اصلاحات اجتماعی متوجه شود باعث اذیت بی موجب من گردید و
چندی بعد به سزای اعمال نا عاقبت اندیشانه خود رسید و تاریخ
سو رفتاری او را در اذهان مردم ثبت و بدون جریان محاکمه محکوم گرید.
مردم
آرزومند محاکمه او بودند ، مګر او به لطایف الحیل توانست
که از رسوایی محاکمه قانونی خود را خلاص کند.
من
باور دارم که آخر مردم پی میبرند که
آنهایکه بالباس و مود خود را آراسته
میسازند در واقع
شخصیت های کاذب اند و نمیتوانند
درد های اجتماعی را
معالجه اساسی نمایند ، مگر خوف و ترس دارم که این اندیشه باعث از دست دادن
فرصت مساعد نگردد ، که در آن صورت پشیمانی
سودی نخواهد داشت
.
پایان قسمت اول
دکتور محمد سعید « سعید افغانی »
مورخ ۸ سنبله ۱۳۵۰ هجری
شمسی ـ کابل
|